درباره قصه جوجه اردک زشت:
جوجه اردکی در مزرعهای سر از تخم بیرون میآورد و به واسطهٔ زشتی اش مورد ریشخند و تمسخر هرروزهٔ دیگر حیوانات مزرعه قرار میگیرد، تا اینکه با رسیدن به سن بلوغ به قوی سپید زیبایی تبدیل میشود و شگفتی و شرمساری دیگر حیوانات را برمیانگیزد.
..
درباره قصه جوجه اردک زشت:
جوجه اردکی در مزرعهای سر از تخم بیرون میآورد و به واسطهٔ زشتی اش مورد ریشخند و تمسخر هرروزهٔ دیگر حیوانات مزرعه قرار میگیرد، تا اینکه با رسیدن به سن بلوغ به قوی سپید زیبایی تبدیل میشود و شگفتی و شرمساری دیگر حیوانات را برمیانگیزد.
قسمتی از جوجه اردک زشت:
بعداز ظهرهای آخر تابستان بود . نزدیک یک کلبه قدیمی در دهکده خانم اردکه لانه اش را کنار دریاچه ساخته بود.اون پیش خودش فکر می کرد: مدت زیادی هست که روی این تخم ها خوابیده ام . او تنها نشسته بود و بقیه اردکها مشغول شنا بودند. کم کم تخم ها شروع به حرکت کردند و با نوکهای قشنگ کوچکشان پوسته ی تخم شان را شکستند . آنها یکی یکی بیرون آمدند اما هنوز خیس بودند و نمی توانستند که بخوبی روی پاهایشان بایستند بزودی جوجه ها روی پا هایشان ایستادند و شروع به تکان دادن خودشان کردند.تا اینکه پرها یشان خشک شد.