درباره قصه جسی خرگوشه:
این قصه درباره خرگوشی که خجالتی و محتاط بود، بخاطر همین دوستاش بهش می گویند که خیلی ترسویی اما در ادامه اتفاقاتی می افته که همه به شجاعت جسی خرگوشه پی می برند.
..
درباره قصه جسی خرگوشه:
این قصه درباره خرگوشی که خجالتی و محتاط بود، بخاطر همین دوستاش بهش می گویند که خیلی ترسویی اما در ادامه اتفاقاتی می افته که همه به شجاعت جسی خرگوشه پی می برند.
قسمتی از قصه جسی خرگوشه:
تو یک روز آفتابی جسی خرگوشه در یک چمنزار سبز نشسته بود و داشت یک دونه هویچ می خورد و حیوانات دیگر رو که به این طرف و آن طرف می دویدند و بازی می کردند، نگا می کرد و لذت می برد. جسی همیشه خجالتی بود و بخاطر همین بقیه همیشه بدون اون بازی می کردند. حیوانات دیگر بخاطر اینکه جسی خیلی زود می ترسید و از جاش می پرید، دستش می انداختند. اگر یک درختی از یک جایی توی جنگل به زمین می افتاد، جسی خرگوشه با شنیدن صداش سریع می دوید سمت لانه ش و تمام روز بیرون نمی اومد. یک بار تدی خرسه وقتی از کنارش رد می شد بهش گفت: جسی تو چقدِ ترسویی اینطوری هیچوقت نمی تونی خوش بگذرونی و خوشحال باشی جسی. اما جسی قصه ما یک خرگوش کنجکاو و عاقل بود. او خوب می دانست که باید حواسش به صداهایی که می شنید باشه.