قسمتی از کتاب بسته شده:
نشستیم و اجرای چند نفر دیگه رو تماشا کردیم. دنیای شعر، درست به اندازه مخاطب هاش بیکران و تأثیرگذاره. من درتمام عمرم تا اون اندازه نخندیدم و گریه نکردم. این شعرها می تونن یه دنیای کاملاً جدید رو جلوی چشم آدم به نمایش در بیارن. باعث می شن یه جور دیگه به دنیا نگاه کنی، از یه نقطه بالاتر، جوری که قبلاً نگاه نمی کردی. باعث میشن خودتو به مادری حس کنی که بچه شو از دست داده یا به پسری که پدرش رو کشته، یا حتی مردی که برای اولین بار توی عمرش یه پول قلنبه گیر آورده و پنج بشقاب گوشت بریون رو یه جا خورده. من خودمو توی همه این شعرها و قصه هاشون حس می کردم ولی بیشتر از اون، من خودمو وابسته تر به ویل حس می کردم. نمی تونستم تصورش رو بکنم، که اون اونقدر شجاعت داره که پاشه بره روی صحنه نمایش و مثل این مردم، احساساتش رو جلو من بروز بده. دلم می خواست این صحنه رو ببینم. دلم می خواست اون رو در حال اجرا ببینم.